نه آنچنان عاشق باش که هیچ چیز نبینی، نه آنقدر ببین که هرگز عاشق نشوی . .
یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:,
|
وقتی عشقت تنهات گذاشت نگران خودت نباش که بعد از اون چیکار کنی! شرمنده دلت باش که بهت اعتماد کرد
یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:,
|
هفت شهر عشق.. شهر اول : نگاه و دلربایی.. شهر دوم : دیدار و آشنایی.. شهر سوم : روزهای شیرین و طلایی.. شهر چهارم : بهانه،فکر جدایی.. شهر پنجم : بی وفایی.. شهر ششم : دوری و بی اعتنایی.. شهر هفتم : اشک، آه و تنهایی..
یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:,
|
وقتی که میگویی دوستت دارم اول روی این جمله فکر کن شاید نوری را روشن کنی که خاموش کردن آن به خاموش شدن او ختم شود
یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:,
|
یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:,
|
یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:,
|
یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:,
|
یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:,
|
یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:,
|
یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:,
|
یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:,
|
یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:,
|
یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:,
|
عاشقت بودم و ديوانه حسابم کردی
آشنا بودم و بيگانه خطابم کردی
گفته بودم چو بيايی غم دل با تو بگويم
چه بگويم، که غم دل برود تا تو بيايی!
یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:,
|
من خسته و بی هـــدف در کــوچه هـــای غربت ســـر گـــردانـــم فـــضای
شهر را غبار غربت ویاءس فرا گــرفــتـه دیــگــر خــسـته شده ام به دیواری
سرد و سیاه تکیه می دهم اما سایه ام مرا کشان کشان دنبال خو می برد
آخر مقصد و راه من کجاست هیچ کسی نیــست انــگار درایــن هــمــه بــا
هم غریبند همه همانند سایه ای ســیــاه با شـتـاب از کـنـار هم می گذرند
و خود را در گورسـتــان تـاریـک خـانـه هایـشـان پـنـهـان مـی کـنـنـد و مــن
و سایه ام همچنان سر گردان زمان سالهاست که در اینجا گم شده اسـت
و برای کسی مهم نیست که دست شب چنان زغــال زمـیـن و آسـمـان را
سیاه کرده است سایه ام مرا به زیر اتاقی روشن می برد انـگــار شـخصی
آنجاست که به روشنایی علاقه مند است و پشت پنــجــره ایـسـتـاده و بـه
بیرون می نگرد چشمانش برقی عجیبی از امید دارد بــا چــشـمـانــــــــم
به او می فهمانم به کشمکش احتیاج دارم تا با دسـتــش غــبـار غـربــت و
یاءس را از پیراهن روحم بتکاند پس عاشـقـانــه بــا او بــه راه مـی افــتــم
تــــــــا شــــــــب را نــــــــــا بـــــــــود کـــــــنــــــیـــــــــــم.
باز آن یار بی وفا
باز آن یار با جفا
رفته بی من ای خدا
باز که شده درد آشنا
من تنها یا دل شدم
او با کی شد همنوا
او که با من میدمید
او که از من می شنید
حال رفته بی من چرا
راز دل شد برملا
من بی او خوابم نبرد
او با کی شد هم قبا
باز من دیوانه شدم
مست با بیگانه شدم
او در دلم جا خوش بکرد
من رسوا ترین رسوا
خوش بودم وقتی که بود
مست بودم با دلبران
پنج شنبه 13 بهمن 1390برچسب:,
|
عشق با دوری و نزدیکی در نوسان است.اگر دوری به طول انجامد ضعیف می شود، اگر تمام دوام یابد به ابتذال می کشد و تنها با بیم و امید و تزلزل و اضطراب و " دیدار و پرهیز" زنده و نیرومند می ماند. اما دوست داشتن با این حالات ناآشناست.
پنج شنبه 13 بهمن 1390برچسب:,
|
عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست و گذر فصلها و عبور سالها برآن اثر می گذارد، اما دوست داشتن در ورای سن و زمان و خراج زندگی میکند و بر آشیانه بلندش ،روز روزگار را دستی نیست... دوست داشتن چنان در روح غرق است و گیج و جذب زیباییهای روح که زیباییهای محسوس را به گونه ای دیگر می بیند.عشق طوفانی و متلاطم و بوقلمون صفت است. اما دوست داشتن آرام و استوار و پروقار است و سرشار از نجابت.
پنج شنبه 13 بهمن 1390برچسب:,
|
عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی. اما دوست داشتن پیوندی است خودآگاه و از روی بصیرت روشن و زلال.عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هر چه از غریزه سر می زند بی ارزش است و دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هر جا که یک روح ارتفاع دارد، دوست داشتن نیز همگام با آن اوج می گیرد.
وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه میشود. دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است ( دکتر علی شریعتی)
نامردی اصطلاح درستی نیست. اگرچه خیلی مصطلحه. اونایی که در نیمه لطیف بشریت هستن چون مرد نیستن پس نامردن؟ اینجور که نیست.
به هرحال این پنجتا حرف که پشت سر هم میشه یه صفت رو القا میکنه و یک رفتار رو که ناپسنده. هدف من اینجا اشاره به نمونههای نامردی و افراد نیست و بیشتر نظرم روی ماهیت نامردیه.
نامردی چیه؟ چه کسی بهش میگن نامرد؟
معمولا یه آدم به خودی خود نامرد شناخته نمیشه مگه اینکه قبلا با کسی یه دوستی عمیق یا اقلا صمیمی و خوب داشته باشه و این آدم باید الزاما از رفاقتش سوء استفاده کرده باشه میخواد مرد باشه یا زن.
نامردها چند جورن. یه عده خیلی نامرد و پستفطرتن. اونا همیشه مدتی به جلب اعتماد مشغولن تا بتونن به هدفشون برسن و از قربانی حداکثر سوءاستفاده رو ببرن.
یه عده نامردا هستن که به نظر خودشون خیلیم مردن اما با رفتار نسنجیدهشون کاری میکنن که به ضرر آدم تموم میشه.
یه عده نامرد هم هستن که واقعا قصد بدی هم ندارن و بعضا خیلی هم خیرخواهانه آنچنان پوستی از آدم غلفتی میکنن که جاش هیچوقت خوب نشه!!
سوژه خیلی جای کار داره اما من نمیخوام زیاد طول و تفصیلش بدم. ببینم شما دوستان چه نظری دارید...
اگه شكسته پای من،گریه نكن عصای من هر چه شكست بنویس،به پای گریه های من نگو تمومه طاقتت،نمونده روز راحتت نگاه با صداقتت،غنیمته برای من آینه و شمعدون نمی خوام،من لب خندون نمی خوام هر چی كه خندس واسه تو،هر چی غمه برای من بخند واز خنده بگو،از غم بازنده بگو عمر بزرگوارتو تلف نكن به پای من عشق منو میخوای چیكار،عذر و بهونه كم بیار دوس ندارم كه عاقبت،تو بشكنی به جای من
هیچ کس اشکی برای ما نریخت ... هر که با ما بود از ما می گریخت ... چند روزی ست حالم دیدنیست... حال من از این و آن پرسیدنیست... گاه بر روی زمین زل می زنم... گاه بر حافظ تفاءل می زنم... حافظ دیوانه فالم را گرفت... یک غزل آمد که حالم را گرفت: ... ما زیاران چشم یاری داشتیم ... خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان عاشقانه و آدرس sepide.es.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.